هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ خانه فرخ مثل داغی روی صورت خیابان چمران مانده است؛ داغی که پشت درهای بسته روایت میشود. ماجرا از این قرار است که سال ۱۳۹۵ خبری با تیتر «خانه فرخ، خانه ادبیات مشهد میشود» روی باجه روزنامهفروشیها نشست. در شرح این خبر آمده بود که خانه مرحوم محمود فرخ که روزگاری محل برگزاری مهمترین انجمن ادبی شهر (نخستین مجمع عالی ادبای معاصر در شمالشرق ایران) و پاتوق بسیاری از بزرگان ادبیات مشهد، ایران و حتی خارج از کشور بوده، قرار است به خانه ادبیات شهر تبدیل شود.
این جملات در میان بیمهریهای بسیار، نهتنها کورسوی امید، که با یک تیر دو نشان زدن بود. از یکسو فعالیتهای ادبی مشهد ساماندهی میشد و از دیگرسو خانه فرخ که این سالها خشتبهخشت پیرتر و فرسودهتر در گوشهای افتاده و از خاطرهها محو شده بود، رونقی دوباره مییافت، تا این شهر یکبار دیگر در پس همه تخریبهای تاریخی که در سه دهه شاهدش بوده است، نوید حفظ یکی از مکانهای هویتیاش را به چشم ببیند.
این طرح روی کاغذها و ژستهای پشت تریبونی مسئولان ماند و هرگز تحقق نیافت. شهرداری که قرار بود خانه را از ورثه فرخ بخرد، بهانه کمبود بودجه را آورد و آنقدر این پا و آن پا کرد که سرانجام سروکله یک بسازوبفروش پیدا شد که قرار داشتند خانه فرخ را باز ریشه بسوزانند و بهجای آن یک ساختمان پزشکان سبز کنند. سطرهای بعدی شرحی است بر احوال این خانه.
کاملترین توصیف را مرحوم رضا افضلی از خانه فرخ و جریانی که زیر سقف آن نفس میکشیده، ارائه کرده است. او در شرح خاطراتش گفته بود: «منزل استاد سیدمحمود فرخ، نبش خیابان جهانبانی، کنار کوچهای نزدیک به سهراه جم مشهد قرار داشت؛ خانهای که بهیقین نخستین مجمع عالی ادبای معاصر در شمالشرق ایران بود. نوزده یا بیستساله بودم که به این انجمن رفت وآمد داشتم و در همین محفل هم با بسیاری از شاعران نامی خراسان آشنا شدم. البته محفل خانه آقای فرخ تنها به حضور شاعران خراسانی محدود نمیشد و بسیاری از شاعران ایران و حتی خارج از کشور، هنگام سفرشان به مشهد حتما سری هم به این محفل میزدند. خاطرم هست از ساعت۸:۳۰ به بعد صبحهای جمعه، هر عابری که از جلو خانه فرخ عبور میکرد، درِ بزرگ آهنی نیمه بازی را میدید که منتظر میهمان است.
رسم بر این بود که هرکسی وارد میشد، در را نمیبست و آن را به اندازه دو وجب باز میگذاشت تا اهل خانه به دلیل فراوانی رفت وآمد برای باز کردن در به زحمت نیفتند. ازطرفی نیمهبازبودن در به عابران میگفت که ورود به این خانه برای اهل ذوق، آزاد است. انجمن فرخ در اتاق خود آقای فرخ برگزار میشد.
همه شاعران گرداگرد آن اتاق به شکل حلقه وار مینشستند و خود فرخ نیز پایین مجلس روبهروی میهمانان جای میگرفت. به یاد دارم که همیشه میزی جلو پایش قرار داشت که روی آن کاغذهای سپید در کنار دیگر لوازم تحریر مانند قلم و دوات و خشک کن بهصورت بسیار منظم چیده شده بودند.
همیشه روی میزش کتابی باز یا بسته، انتظار دست او را میکشید. معمولا ادیبان و شاعرانی مانند ابوالقاسم حبیباللهی، گلشن آزادی، دکتر یوسفی، دکتر فیاض، دکتر رسا، احمد کمال، قدسی، ذبیحا... صاحبکار، محمد قهرمان، علی باقرزاده (بقا)، غلامرضا صدیق، دکتر مجتهدزاده، تقی بینش، دکتر حجازی، دکتر حسین شهیدی، دکتر احمد علوی، حبیب بیگناه، تقی فتوت، محمدحسین ساکت، حسن معین، محمدباقر کلاهیاهری، تقی خاوری، غلامرضا شکوهی و محمودرضا آرمین، پای ثابت این محفل بودند. گهگاه نیز برخی اعضای سابق انجمن که به تهران رفته و پایتختنشین شده بودند، میآمدند و دیدار تازه میکردند.
بزرگانی مثل اخوانثالث، شفیعیکدکنی، حسین خدیوجم و محمد مختاری و نیز رهبر معظم انقلاب از این جمله بودند. علاوه بر اینها، بسیار پیش میآمد که شاعران و عالمان دیگر مثل محمدحسین شهریار، بدیعالزمان فروزانفر، دکتر ناتلخانلری، ضیاءالدین سجادی، عبدالحسین زرینکوب، مجتبی مینوی، امیری فیروزکوهی، ایرج افشار و بسیاری دیگر در سفرشان به مشهد، راه سمت انجمن فرخ میگرفتند و شعر میخواندند.»
این سطرها توصیف خانهای است که صاحبش توانسته بود در دهههای چهل و پنجاه مشهد را به مرکز و ملجأ ادبیات ایران تبدیل و یکی از انجمنهای ادبی مهم کشور را در این نقطه نقشه جغرافیا مدیریت کند؛ خانهای که از نظر تاریخی عمری هفتادساله، اما از لحاظ هویتی ارزشی بیحساب دارد.
همین است که از حدود پنج سال پیش، بحث برای تملک این خانه برای تبدیل آن به «خانه ادبیات مشهد» روی میز مسئولان قرار گرفت و مرور اخبار رسانهها تا سال۱۳۹۷ نشان میدهد که بسیاری از آنان مانند سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد تا نمایندگان شورای اسلامی شهر در دوره قبل سر این اتفاق توافق نظر داشته اند و هرکدام در باب ارزش هویتی و فرهنگی این خانه بارها داد سخن دادهاند. خبرها میگویند شهرداری مشهد در آن ایام تصمیم میگیرد این خانه را به قیمت ۴میلیارد تومان به نفع کاربری فرهنگی، از وارثان مرحوم فرخ بخرد، اما یکباره هیجانها میخوابد و تا همین هفته که زمزمههای تخریب خانه به گوش میرسد، اقدامی جدی برای تملک و حفظ آن صورت نگرفته است.
برای پیگیری این موضوع با لادن وهابزاده، نوه دختری مرحوم فرخ، تماس میگیریم و او خیلی کوتاه چنین میگوید: «من چندان در جریان موضوع نیستم و مادرم که چهارسال پیش به رحمت خدا رفت، در بطن همه این مسائل بود و تصمیمها هم با ایشان بود. حالا هم یک ماه است برای خانه مشتری پیدا شده است و سرمایهگذاری که قصد دارد خانه را بخرد، آن را تخریب میکند و جایش ساختمان پزشکان میسازد.
حقیقت این است که ما خودمان راضی به این اتفاق نیستیم و اگر شهرداری خانه را به همان قیمت خودش بخرد، آن را واگذار میکنیم. چون ما هم دوست داریم که خانه پدربزرگمان حفظ شود و با کاربری فرهنگی ادامه حیات دهد. باور کنید اگر نیاز مالی وارثان نبود، ما این خانه را هدیه میدادیم، اما اکنون بهعلت مشکلات اقتصادی خانواده، این کار برایمان مقدور نیست. نمیگوییم شهرداری خانه را با قیمت بیشتر از ارزش ملکی و کارشناسی آن بخرد، اما رقمی که مسئولان پیشنهاد میدهند، بسیار ارزانتر از ارزش واقعی آن است.»
امیدواریم با توجه به اهمیت این موضوع و تمایل وارثان به حفظ بنا، مسئولان نیز پای کار بیایند تا این ظرفیت فرهنگی و هویتی مشهد که هنوز هم یکی از پایگاههای مهم ادبیات در کشور به شمار میرود، حفظ شود.
بیشتر بخوانید:
خانه «فرخ» مشهد در انتظار تعیینتکلیف